آسمانی ها
87/4/21 :: 11:28 عصر
سلام.دوباره اومدم.
ببخشید دیر شد خدمت برسم اخه این فینقیل خان که مهلت نمیده من به نوشتن برسم.بگذریم.چند روزقبل یه شعری رو از یکی از شاعران عزیزایران زمین شنیدم که دیدم بد نیست برای شما هم بنویسم تا ان شاء الله مثل من از آن لذت ببرید.واما شعر:
ای جماعت چه طوره حالاتتون قربون اون فهمو کمالاتتون
گردنتون نزد کسی خم نشه از سر بنده سایتون کم نشه
رازو نیازو بندگیتون درست حساب کتاب زندگیتون درست
باز یه هوا دلم گرفته امروز جون شما دلم گرفته امروز
راست و حسینیش نمیدونم چرا بینی و بینیش نمیدونم چرا
فرقی نداره دیگه شهر و روستا حال نمی دن مثل قدیما دوستا
شاپرکا به نیش مجهز شدن غریب گزا هم آشنا گز شدن
شعرم اگر سست و شکسته بستس سرزنشم نکن دلم شکستس
آدم دل شکسته بش حرج نیست شعر شکسته بسته بش حرج نیست
تا که می افته دندونای شیری روی سرت می شینه برف پیری
کمیسیون مرگ می شه تشکیل درو می شن بزرگترای فامیل
یکدفه هم کلاسیا پیر می شن هم بازیا پیر و زمین گیر می شن
رمق نمونده تا بریم صبح زود پیاده تا امامزاده داوود
گذشت دوره ای که ما یکی بود خدا و عشق آدما یکی بود
تو کوچه های غربی صناعت عشقو گرفتن از شما جماعت
درسته دیگه توی شهر ما نیست دلی که مثل کاروانسرا نیست
یه چیز می گم ان شاء الله دلخور نشید قربون اون دلای تک سرنشین
شهر بدون مرد شهر درده قربون شکل ماه هر چی مرده
مردای ده مردای کاه و گندم مردای ده مردای خان هشتم
کیسه چپق ها به بر شالشون لشگر بچه ها به دنبالشون
بیل و کلنگشون همیشه بر راه قلیونشون به راه دماغشون چاق
صبح سحر پا می شن از رختخواب یکسره رو پان تا غروب آفتاب
چارتای رستمن به قد و قامت هیکلشون توپ تنشون سلامت
نبوده غیر گرده گلاشون غبار اگر نشسته رو کلاشون
کلامشون دعا دعاشون روا سلام و نون و عشقشون بی ریا
مردای نازدار مرد شهرن با خودشونم این قبیله قهرن
مردای اخم و طعنه بی دلیل مردای سر شکسته زن ذلیل
مردای دکترای حل جدول مردای نق نقوی لوس تنبل
لعنت و نفرین می کنن به جاده اگر برن چارتا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری تازه دو ساعتم اضافه کاری
توی رگاشون می کشه تنوره تریگلیسیرسد و قند و عوره
انگار آتیش گرفته ترمه هاشون همیشه تو همه سگرمه هاشون
به زیر دست ترشی و عبوسی به منشی اداره چابلوسی
برای جستن از مزان شکها دایرة المعارف کلک ها
بچِِّه به دنیا می آرن با نزول اغلبشون یدونه اون هم به زور
پیش هم از عاطفه دم می زنن به پشت سر اما واسه هم می زنن
این جا مهم فقط مقام و پسته مردای شهری کارشون درسته
مشتی حسن چای و سماورت کو سینی باقالی و گلپرت کو
ای به فدای شکل و ریخت و تیپت بوی چبق نمی ده عطر پیپت
مشتی حسن قربون میز و فایلت قربون زنگ گوشی موبایلت
اون که داهاتی و نجیب مشتی میون شهریا غریب مشتی
قدیم ترا قافله هم صفت داشت دزد سر گردنه معرفت داشت
اون زمونا که نقل تربیت بود آدم کشی یه جور معصیت بود
معنی نداره توی عصر سی دی بزرگ و کوچیکی و ریش سفیدی
تقی به فکر رونق نقی نیست کسی به فکر نفع ما بقی نیست
مقاله هاپشت هم اندازین جناق و حزب و خط بازین
وقتی به هر طرف ستادمون رفت صراط مستقیم یادمون رفت
ارزشمون به طول و عرض میزه چه قدر میز و صندلی عزیزه
تموم فکر و ذهنمون همینه هیچ کسی پشت میزمون نشینه
یه عمره دودو زده چشمو چارت که خط نیفته روی میز کارت
اونا که مرد و زن دعا گوشون بود میز ریاست سر زانوشون بود
بیا یشین که میز اگه وفا داشت وفا به صاحبای قبل ما داشت
قدیم که نرخ ها به طالبش بود ارزش صندلی به صاحبش بود
فقیه اگر بالای منبر می شست جوون سه چار پله پایین تر می شست
معنی شان و رتبه یادشون بود حرمت مردم به سوادشون بود
روی لبت خوبه تبسم باشه دفتر کارت دل مردم باشه
مردا بدون میز هم عزیزن رفوزه ها همیشه پشت میزن
خلاصه قصه اونقدر درامه که عید پیش دردمون زکامه
فتنه و دعوا سر نون مشتی دوره آخر الزمون مشتی
جسارتا شعرم اگه غمین بود به قول خواجه خاطرم حزین بود
دعا کنیم که حالمون خوب بشه تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: پیوندهای روزانه:: :: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
5736
8
4
این یک تجربه جدیده پس اجازه بدید اول خوب تجربه اش کنم تا بعد خدمتتون عرض کنم .
:: لینک به وبلاگ ::
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::